
پیام تسلیت رییس دانشکده فنی دختران الزهرا شیراز به مناسبت رحلت حضرت زینب (ع)
پیام تسلیت رییس دانشکده فنی دختران الزهرا شیراز به مناسبت رحلت حضرت زینب (ع)
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود...
زینب(س)، آبروی صبورى و آیت بزرگ ایستادن است و کدام مفسر و تفسیر به ژرفای بطن در بطن این آیت سترگ راه خواهد یافت. اگر او نبود،چه کسی انگاره ناتوان بودن زن را از ذهنها میشست؟ چه کسی توانایی و عظمت زن را چونان خورشید بر پلکهایی که به کجبینی و کمبینی و بدبینی عادت کردهاند، میتاباند؟
حدیث دردهای زینب(س) را هیچ قلمی برنمیتابد. هیچکس نیست که بیقراری اشکها را در مرور غمهای زینب(س) پشت پلکهایش تجربه نکند. هیچ عاطفهای نیست که شنیدن آنچه بر زینب(س) رفت، طوفانیاش نکند.
چهار ساله بود که در افق نگاهش، آخرین روزهای زندگی پیامبر غروب کرد. هنوز سایه سنگین غربت پیامبر از دیواره قلبش دامن برنچیده بود که در شبانگاه درد در غریبانهترین تشییع، گلبرگ پاییز زده پیکر مادر را در گمنامی کاشت و در اندوهی بیصدا به خانه بازگشت. تنهایی پدر، دردهای پنهان و ناگفتنى، خار خلیده در چشم و استخوان نشسته در گلو، زینب(س) را میگداخت. در خانه بی زهرا (س)، همه خاطرات مادر را مرور میکرد. میدید که سر بر دیوار، غریبانه میگرید و سر در چاه، آه میکشد و با تصویر خویش که در پرتو ماهتاب بر آب افتاده، دردهای سینهسوز را بازمیگوید. هنوز سیسالگی را سپری نکرده بود که در آستانه در برایش هدیهای سرخ از مسجد آوردند. پدر قربانی عدالت خویش شده بود و خلاصه سیاهی در ناجوانمردانهترین ضربت، آفتاب را در غدیری از خون نشانده بود. دو روز که از ثانیههایش به درازای قرنها گذشت، چکهچکه علی (ع) بر دامان زینب(س) چکید و زخمی که چشم بر چشم زینب(س) داشت، با دختر حدیث رفتن میگفت. دو روز تیماردار پدر بود. با نظاره مرغکانی که شیون میکردند، هرگاه سرِ راندنشان داشتند، زمزمه پدر برمیخاست که: «مرانید، نوحهگرند.» خوان چهارم، زهرآبههایی است که تشت را آذین میبندد. پارههای جگر برادر و خیانت نامحرمترین محرم بر سیمای رنگپریده حسن (ع) لبخند میزند و زینب(س) میبیند که لخته لخته برادر در تشت فرو میچکد. راستی کدام شانه را شکیب این همه رنج است. کدام دل را یارای تحمل این همه درد،این همه سوز،کدام انسان را میشناسى؟